مقدمه:
نوح؛ نامی است عظیم و پرطنین. کمتر گوشی است که نوای روح انگیزش را نشنیده و کمتر زبانی است که از آن سخن نرانده باشد. نام نوح در قلب تپندهی عهد و تاریخ ثبت است و هر کس به فراخور جهانبینیاش به شرح آن مشغول. از تاریخنگاران گرفته تا قصهگویان، از دینگرایان گرفته تا ستیزندگان دین، از عشقورزان به انبیاء گرفته تا بغض کنندگان به رسولان الهی همگی نام نوح را شنیده و بر زبان جاری ساختهاند. نام نوح کوچک و بزرگ نمیشناسد و عرصهی تفکر و تخیل را به گسترهی تاریخ چند هزارسالهاش درنوردیده است.
اما تن تاریخ آکنده است از زخمهای نفرت و تازیانههای بغض دشمنان نوح. تن تاریخ زخمخورده از ملامتها و سرزنشها علیه انسانی عظیم و سترگ است که صراط حقیقت پیموده و گوش تاریخ پر است از تازش تازیانههای خصم و کین مردمان بر جسم و جان او؛ اما مگر میشود نوح عظیم پای پس کشد و عهد خویش با کردگار خویش بشکند. نوح را میزدند چون اهل عالم را بهسوی پروردگارش میخواند. صبری لبریز ناپذیر و شغافی مملو از عشق الهی سراسر وجودش را فراگرفته بود. نوح اما عشقی را که در شغاف داشت افزون میساخت، با ایمانی مستقر در قلبش و زبانی گویای از حق، بهسوی مردم میشتافت تا بشارت دهد و انذار که ای مردمان؛ از خواب سنگین برخیزید؛ سخن حق را رها ساخته بهسوی باطل گرویدهاید؟! اما مردم طاعت امت از نبی بهجای نیاورده، نیشخند زنان نوح را به چوب تمسخر میراندند. او از عذاب گفت و مردم را به تبعیت خواند؛ اما گوشهایشان پر از نشنیدن شده بود، جز اندکی معدود. نوح صبر میورزید؛ صبری ستودنی. صبری به گسترهی ۹۵۰ سال رسالتش. چه میشود مردمی را که سخن حق شنیده اما از آن روی گردانیده و مسیری دیگر برای خویش پی میجویند؟
نوح پیامبری عظیم، عزیز و عاشق است. او عاشق است و پروردگارش محبوب دل او. تمام سختیهای زندگی را به جان میخرد تا حق را به پا دارد. قوم لجوج آنقدر نوح را میزنند تا که بیهوش کنند. سه روز در بیهوشی به سر میبرد و خون از گوش مبارکش جاری میشد؛ اما نوح را دردهای جسمانیاش رنجور نساخت که عدم حق پذیری قوم مانع آرامش خاطرش بود. زخمزبانها و طعنهها، تمسخرها و خندههای نابجا همگی خاطرش را میخلید اما همچنان صبر میورزید. صبری عظیم و شگرف. صبری زبان زد عام و خاص. صبری که در هیچ مخیلهای قابل وصف نیست. صبری به بلندای عمر صدها نسل. آری؛ بهحق نوح اسوهی صبر و استقامت است. استقامتی ادامهدار در راه کردگار.
قصهی نوح نبی، قصهی ثبت فؤاد است. بخشی از وجود آدمی که اگر کور یا اشغال باشد از رؤیت نور حق محروم گشته و تیرگیهای باطل هجوم آورده و لوح دلش را از سیاهیها میپوشانند. درگذر اعصار کور فؤادان، دمادم در پی ضربه زدن به انبیا بودهاند. این کوردلان تیرهای آلوده به تحریفشان را بهسوی ساحات مقدس انبیاء نشانه رفته تا جایگاه ملکوتی و قدسی آنان را با طعنهها، تمسخرها و یاوهگوییهایشان مخدوش سازند؛ اما مگر میتوان نور حق را با دهان خاموش کرد؟! دهانهایی آلوده به مرض اغوا و تحریف و قلبها و شغافهایی واداده به شرک و حب شیطان.
نوح ازجمله انبیایی است که مدام در معرض تیر مسموم غرضورزان و خداستیزان قرار داشته است. در کنار نوشتهها و قصهها و داستانهای انحرافی، رسانههای تحت سیطرهی صهیونیسم جهانی به ابزارهایی مهم برای تخریب چهره نورانی شیخ الانبیاء نوح نبی علیهالسلام بدل شدهاند. فیلمها و سریالهای متنوعی در باب حرکت تاریخساز نوح ساختهوپرداخته شده که هر یک به نحوی شیپور جنگ نواخته و به نزاع با این بندهی صالح خداوند آمدهاند.
هر حرکتی علیه انبیاء به معنای ضربه زدن به حکمت ارسال رسل و نفی حکمت الهی است. ازاینروی کسانی که در زمین شیطان ساختهی حمله به انبیاء ایفای نقش میکنند عملهی شیطاناند و در مقابله با جبههی حق و حامیان آن استقرار دارند.
پویانمایی «وای! نوح رفت …» که با نام «همهی مخلوقات بزرگ و کوچک» نیز شناخته میشود یکی از آثار سینمای غرب است که داستان پرفرازونشیب زندگی نوح نبی را نشانه رفته و هدف اصلی آن تخریبشان و جایگاه این بزرگمرد تاریخ است.
خلاصهای از داستان:
در «وای! نوح رفت …» قرار است سیلی عظیم خشکیهای زمین را فراگیرد. به سبب این واقعهی هولناک حیوانات یکجا جمع شده تا به سخنان سلطان جنگل گوش فرا داده و راه چاره را دریابند. او کشتی نوح را سفینهی نجات از سیل میخواند؛ قهرمانان خانهبهدوش (فینی و پدرش) داستان که از دریافت مجوز ورود به کشتی بازماندهاند، با طرح نقشهای گمراهکننده وارد کشتی شده تا جان سالم به در برند. فینی و لیه (بچهگربه وحشی) با بازیگوشیهای کودکانه از کشتی فاصله گرفته و به هنگام وقوع سیل عظیم از قافله حیوانات درون کشتی جا میمانند …
نقد و بررسی پویانمایی:
«اوه! نوح رفت …»
مگر قرار است نوح بهجایی برود؟! او قرار است به کجا برود و کدامین راه را برای نیل به هدفش برگزیند؟ آیا رفتن او استعارهای است از مرگ مادیاش یا رفتن و رهیدنش از خطر؟ کدام خطر؟ حرکت او بهسوی کیست؟ آیا رفتن نوح تا این حد مخاطرهآمیز است که اینگونه با حیرت و شگفتی از رفتنش میگویند؟
هویت نوح کاملاً شفاف و بدیهی است. او نبی الهی است و غایتش حق و راهش دین خدا و صراطش استقامت در برابر دشمنان خدا؛ اما نوح میرودِ «مخلوقات بزرگ و کوچک» کیست و در این قافیه چه میکند؟
«اوه! نوح رفت» برخلاف نامش از نوح تهی است! نوحی که بهتبع حضور او داستانش از قصص احسن قرآن و تاریخ است و راه گشای حرکت انسان بهسوی نور و حقیقت. بدین خاطر «اوه! نوح رفت» نام بامسمایی برای انیمیشن نیست! چراکه مخاطب نام و نشان چندانی از نوح نمیشنود و گویا قرار نیست داستانی از او گوشش را نوازش دهد و قصهی حسنش دلش را محکم سازد؛ اما عنوانی توجه برانگیز است که با واکنش و تعجب مخاطب نکتهسنج همراه خواهد شد.
حال جای طرح این پرسش است: آیا این مخاطب است که میپرسد «وای! نوح رفت» یا شخصیتی (های) برجسته در دل داستانِ «همهی مخلوقات بزرگ و کوچک»؟!
فینی؛ کودک پرجنبوجوش داستان و از گونهی خانهبهدوشان با بچهگربهی وحشی (لیه) که دائم از مادرش میشنود گربههای وحشی تنها هستند و هیچگاه هراسی به دل راه نمیدهند، همراه میشود تا درحرکتی ماجراجویانه حقیقت سیل را با چشمان خود مشاهده کند؛ اما دوری از والدین و عدم تبعیت از بزرگترها حوادثی پیش رویشان میگشاید که با تعلیقهای متعدد و درسهایی همراه میشود.
فینی و لیه فرامیگیرند که باید متحد شده و گروهی تشکیل دهند تا بر مشکلات فائق آمده و به سرمنزل مقصود نائل آیند؛ اما حقیقت داستان این نیست! نگاه به قصه از این زاویه مخاطب را بهسوی کلیشههای پرتکرار اما قابل ارزشگذاری در فیلمها و انیمیشنها سوق میدهد. ازاینرو داستان فینی و تطور شخصیتی او چندان برجسته و حیرت انگیز نیست. مقابله فینی و لیه با آنتاگونیستهای مفلوک و بیچاره داستان نیز تعلیقهای عمیق و حیرتانگیزی در مخاطب پدید نمیآورند و حس درگیریهای پیچیده و پر زدوخورد برخی انیمیشنها و بازیهای پرطرفدار را به او دست نمیدهد.
هرچند، مشاهدهی اکشنهای بیقاعده، ناهنجاریهای رفتاری جز خشونت، درگیری و عصبیتهای نابجا به بار نمیآورد. پس جذابیت داستان در کجاست؟ جذابیت قصهی «وای! نوح رفت» در قطعهای از سرگذشت نوح نبی که تاریخ انسان بیتردید بدان مدیون است، نهفته است. قصهی دعوت مردم بهسوی توحید و رب. قصهی عدم تبعیت آنها، قصهی رنجها و رنجنامههای نوح از زخمزبانها و تمسخرها و قصهی عذاب شدید الهی بر آن قوم متمرد و فرمان نا بردار. قصهی کشتی نوح …
«وای! نوح رفت» تهی از نوح است، تهی از خداست، تهی از وعدهی الهی و انذار پیامبر بهحق اوست. قصه «اوه! نوح رفت» قصهی حیواناتی است که نه جفتجفت بلکه «پدر و پسر» و «مادر و دختر» برای رسیدن به هدفی مخرب است.
داستان از بیابانی گرم و آتشین و خانهبهدوشی پسری با پدرش آغاز میشود.
پدر از سیل عظیم میگوید و پسر که پیشتر از جابهجاییهای مدام به ستوه آمده بود، مجبور میشود عطای ماندن را به لقایش ببخشد و با پدر راهی جلسه معارفه و مدیریت بحران حیوانات شود!
حرفی از عذاب به میان نمیآید! شاید مخاطب در نگاه اول از خود بپرسد «مگر میشود شخصیتهای حیوانیِ فاقد عقل و شعور دامن به گناه بیالایند تا مستوجب عذاب الهی شوند؟!» آری! شاید این پرسش تمسخرآمیز جلوه کند اما پرسشی منطقی و صحیح به نظر میرسد. بنابراین تکلیف عذاب الهی و انسانها چه میشود؟ قصهی کشتی نوح بهتبع عذاب الهی رقم میخورد نه نجات حیوانات! بنابراین یا حیوانات انساناند یا عذاب الهی توهمی بیش نیست! حیوانات برای خنده و تفریح یکجا جمع شده تا راه چارهای برای رهایی بجویند! این استنباطی است که از چنین اثری برمیآید! مخاطب مستأصل مجبور است یکی از این دو را بپذیرد. اگر حیوانات را انسان بپندارد ساحت معنایی، ملکوتی و روحانی او را هیچ و پوچ انگاشته است و اگر عذاب الهی را توهم قلمداد کند، به وادی دینستیزان (دین نزد خدا اسلام است) ورود یافته و ایمان به خدا، انبیاء و آیات الهی را مردود دانسته است. در هر عذاب الهی آیتی نهفته است. آیتی برای عبرت. فاعتبروا یا اولی الابصار …
روایت گران «وای! نوح رفت»، قصهی کشتی نوح را مبتنی بر نگاه یهود باز روایت کردهاند. در تورات سخنی از مکالمات نوح و قومش در حین ساختن کشتی به میان نیامده، زیرا تورات اصولاً برای نوح رسالت تبلیغی قائل نیست و او را تنها برگزیده خداوند برای نجات از سیل میداند.
تلقی یهود در کشتی نوح نگاهی بسیار سطحی و سادهانگارانه است. پس به کدامین گناه خدا قوم نوح را عذاب کرد و سیل به راه انداخت و هلاکت پدید آورد؟ خدای یهود، خدایی است که سیل به راه میاندازد و مجدداً خود همهکسانی که در معرض آن قرار دارند را نجات میدهد. پس حکمت و آیت سیل چه میشود؟ حتی اگر کسی در این سیل ویرانگر جان به جانآفرین تسلیم کند، هلاک نشده و حکم تمردش صادر نمیشود چراکه صحبتی از عدم تبعیت نمیشود و عذابی در میان نیست. این نگاه یهود حکمت پروردگار در عذاب اقوام مختلف بشر را زیر سؤال میبرد و بیهودگی عذاب الهی را در ذهن مخاطب القا میکند.
پدر فینی برای دریافت مجوز نزد سلطان جنگل و دستیارانش حاضر میشود اما سرافکنده بدون مجوز نزد فرزند بازمیگردد. پدر به پسر قول میدهد مجوز ورود به جمع حیوانات کشتی را کسب کند؛ اما چگونه؟!
فریب …
فریب تنها راهی است که پدر برای حفظ جان خود و پسر به کار میبندد. آری! در جمع حاضران کشتی نوح فریبکاران نیز حضور دارند! اهل ایمان مگر اهل فریبند؟! فریبکاری ذاتی اهل کفر و نفاق است و مؤمن بالله هیچگاه در پی فریب نیست.
دوزوکلک پدر کارساز افتاده و کشتی نوح پذیرای آنها میشود؛ اما مگر قرار نبود کشتی نوح حامل جفتجفت از حیوانات باشد پس این پدر و پسر و آن مادر و دختر در کشتی نوح چه میکنند؟ مگر قرار نیست در آرامش پس از طوفان و سیل، انسانها و حیوانات مأمنی برای ادامه حیات، تکثیر نسل و ساختن جهانی تازه بیابند؟ اگر گربههای وحشی منقرض میشدند شاید ابراز چنین ادعایی خالی از اشکال به نظر میرسید و اینکه گربههای وحشی (مادر و دختر) تنها برای ادامه حیات خود، نه تکثیر نسل و ادامه حیات هم گونههایشان بدون جفت وارد کشتی نوح شدند (!)، توجیهپذیر جلوه میکرد؛ اما بشر عصر کنونی باگذشت قرنهای متمادی از داستان کشتی نوح، همچنان گربههای وحشی را با چشمانش در طبیعت نظاره میکند.
کرگدن و فلامینگو دستیاران سکاندار کشتیاند، گوریلها نقش محافظ و نگهبان را ایفا میکنند و میمونی انساننما کار شریف میهمانپذیری را عهدهدار است!
اینجا یک جامعهی انسانی یا یک هتل چند ستاره که متشکل از مدیر و حراست و مهمان پذیران است، نیست؛ اینجا کشتی نوح است! در کشتی نوحِ «اوه! نوح رفت» حیوانات استدلال میکنند، از عشق میگویند و بغض و نفرت بخشی از زندگی آنهاست. حیوانات از هم پذیرایی کرده و یکدیگر را راهنمایی میکنند. خلاصه اینکه حیوانات کشتی نوحِ قصه، خودً انساناند در پوشش حیوان! ظاهراً از هیئت انسانی خبری نیست اما در صحنهای بسیار کوتاه و گذرا زمانی که پدر فینی و مادر به دنبال فرزندانشان میگردند، در میان طیفهای متنوع حیوانات، تصویری از انسان روی دری از درها جلب توجه میکند.
بدین معنا که انسان نیز حیوانی است مانند سایر حیوانات! این موضوع علاوه بر نقض قصه جایگاه والا، ملکوتی و روحانی آدمی را زیر سؤال میبرد. فطرت و عقل او را که هدایایی الهیاند نادیده میشمارد.
شیر، سکاندار کشتی است و اوست که جهت حرکت کشتی را تعیین میکند.
برخلاف عنوان پویانمایی هیچگونه خبری از نوح در میان نیست! مگر سکاندار کشتی نوح و رهبر انسانها و حیوانات نوح نبوده است؟ پس چگونه یک حیوان سخنگو! در کالبد انسانی ظاهرشده و وظیفهی خطیر هدایت را برعهدهگرفته است؟ یا نوح توهم است یا در کالبد حیوانی به نام شیر جنگل فروکاست یافته است! یا نوح عدم و نیست است یا یک حیوان! (نعوذبالله) این برداشت و استدلالی است که سازندگان اثر قصد القای آن را دارند؛ اما مگر ابتدای قصه شیر از نوح و کشتیاش نگفت، پس خود نوح کجاست؟ ناکجاآباد …
لذا یا شیر، نوح است یا نوح اصولاً وجود خارجی ندارد؛ بنابراین «وای! نوح رفت» همانگونه که در تلقی نیچهای «خدا مرده است!» در پی نفی یا فروکاست و تخریب شان شیخ الانبیاء بندهی صالح خداست و این موضوع را میتوان در فعل رفتن عنوان انیمیشن (که میتواند معنای نابودی و نیست شدن و مردن را القا کند)، استنباط کرد.
سکاندار کشتی که از خصلت درندگی برخوردار است، یالهایش را بیگودی پیچ میکند و از میزانپلی برای شکلدهی موهایش بهره میگیرد.
سکاندار کشتی شیری شیک و اتوکشیده است که در عین ترسانندگی نقشی طنز و خندهآور ایفا میکند. پدر فینی و مادر طی نقشهای شیر را از میدان به درکرده و مسیر حرکت کشتی را تغییر میدهند. بدین معنا که دخل و تصرف در امر و خواست الهی با اختیار انسان امکانپذیر است. به بیان سادهتر پدر فینی و مادر با نقشهای نهچندان پیچیده قادرند شیر که هادی کشتی است را از میدان به در کرده و خود سکان را به دست گرفته و با تغییر در جهت حرکت کشتی در خواست و مشیت الهی که برای قوم نوح در نظر گرفته بود، دخل و تصرف کرده و آن را تغییر دهند. اگر چنین است چرا فرزند نوح در عذاب الهی نابود شد؟ چرا فرعون و سپاهش که در پی موسی و قومش بودند هلاک گشتند؟
در خشکیهای بهجای مانده فینی و لیه به دنبال راهی برای زنده ماندن و بازگشت به کشتی نزد والدینشان هستند که در میانه راه با نهنگ و پارازیتی که روی سر او جا خوش کرده است، آشنا میشوند.
آنها نیز مجوز ورود به کشتی نداشتند. بچهگربهی وحشی که از مادرش فراگرفته تنها باشد و با دیگران معاشرت نکند ابتدا تمایلی به همراهی سایرین ندارد اما در ادامه با حوادثی که پیش میآید، سنتها را کنار نهاده، تغییر رویه میدهد و خود را جزئی از گروه چهارنفره میداند. فینی پیشتر از خانهبهدوشی خود میگوید. اینکه میتوان در هر مکانی، عرض مدتزمانی بسیار کوتاه بنا و ساختمانی با تمام امکانات بسازد و خود را با شرایط مختلف وفق دهد. خانهبهدوشی فینی و پدرش، تداعیکننده خانهبهدوشی قوم یهود است. یهود در طول تطور خویش همواره سعی داشته از مکانی به مکان دیگر رفته و بهترین و باثباتترین جایگاه را برای خود فراهم آورد. این استراتژی یهود است. نفوذ در دربار حکومتهای مقتدر در ادوار گوناگون تاریخ این موضوع را به اثبات میرساند. نفوذ استر در دربار خشایارشا ازجمله قدیمیترین نفوذهای یهود است که در کتاب مقدس یهود نیز آمده است.
فریبکاری و رهبری نحلهها و گروههای مختلف نیز ازجمله خصوصیات یهود است که در رویهی خانواده خانهبهدوشهای قصه دیده میشود. ساطع شدن دود آبیرنگ از خانهبهدوشها به هنگام ترس نیز یادآور اهمیت این رنگ در باور یهود است. رنگ آبی در یهودیت نشان الوهیت است و پرچم رژیم صهیونیستی (ستاره داوود و دو نوار بالا و پایین آن) نیز به رنگ آبی است.
انتهای داستان پرده از راز بزرگی گشوده میشود. عذاب شامل حال فینی و پدرش نمیشود! خانهبهدوشها بهعنوان نماد یهود از عذاب الهی مصوناند. خانه واقعی خانهبهدوشان درواقع همانجایی است که عذاب الهی توسط آن رقم خورده است. این تلقی البته نیمنگاهی به داستان قوم بنیاسرائیل و موسی به هنگام عبور از نیل و عذاب فرعونیان نیز دارد. بنیاسرائیل بهسلامت از نیل عبور میکنند اما عذاب الهی شامل حال فرعونیان شده و در قوم موسی تأثیری نمیگذارد.
بااینحال آیا خدا با قومی عقد اخوت بسته که آنها را مورد عذاب خویش قرار ندهد؟ ملاک تقوای الهی است و یهود در طول تاریخ تطور خویش همواره سبیل الهی را سد کرده و مانع از تحقق حق بوده است. پس چگونه میتواند از عذاب الهی مصون باشد و هراسی به دل راه ندهد؟ فینی و پدرش فریبکارانه به کشتی وارد میشوند اما نتیجهی فریب عذاب نیست که رهیدن از عذاب است. خانهبهدوشها از قوانین نوح که شیر بر آنها میخواند تبعیت نمیکنند اما گویا خدا (در باور سازندگان اثر) سهمی جدا برای آنها در نظر گرفته و عدم تبعیت از کردگار منجر به عذابشان نخواهد شد. این رویکرد در تعارض با عدل الهی است. خداوندِ عادل و حکیم هیچ قومی را تافتهی جدا بافته نمیداند و ملاک برتری اقوام را به تقوایشان گره میزند. هر میزان تقوا بالاتر باشد، فاصله آنها از عذاب بیشتر خواهد بود و دوری از تقوای الهی به دنبال خود شدت و حدت بیشتر عذاب الهی را به همراه خواهد داشت.
نتیجهگیری:
«اوه! نوح رفت» از نفی نوح و خدای او میگوید. «مخلوقات بزرگ و کوچک» روایتگر قصهای است که نه سیل عظیم را عذاب الهی میخواند و نه سر باز زنندگان از دستورات الهی را در دامنهی عذاب الهی جای میدهد. ساکنان کشتی نوح حیواناتیاند که از ویژگیهای انسانی برخوردارند و گناهکار بودن یا نبودنشان جواز ورودشان به کشتی نیست! «اوه نوح رفت» پسر نوح که با بدان بنشست را با خوبان یکی خوانده و تفکیکی برای سره از ناسره، حق از باطل و مؤمن از کافر قائل نیست. راهبر کشتی شیری از تیرهی ثروتمندان و پادشاهان شیکپوش (!) و سختی نکشیده است که با نقشه پدر فینی و مادر لیه از میدان به در شده و در پی آن مسیر حرکت کشتی به خواست دو عنصر متمرد تغییر مییابد. خانهبهدوشان که نماد یهودند از عذاب الهی (که در فیلم نامی از آن به گوش نمیرسد) مصوناند و همچون قومی برتر که خدا (خدای مدنظر سازندگان اثر و یهود) سهمی جداگانه برایشان در نظر گرفته، عذاب نمیشوند. این موضع در تعارض آشکار با عدل الهی است؛ بنابراین «اوه! نوح رفت …»:
با نفی عدل، حکمت، قادریت و بصیرت در تضاد با متعلق ایمان به خداست.
با نفی جایگاه شیخ الانبیاء نوح علیهالسلام و نفی رسالت تبلیغی، انذار و بشارت دهندگی او، در تعارض با متعلق ایمان انبیاء و رسولان الهی است.
با نفی عذاب الهی و القای عدم عبرتآموزی از آن در تعارض با متعلق ایمان به آیات الهی است. (عذاب الهی آیتی است برای عبرتآموزی انسانها)