کمدی وحشت با طعم پاگانیسم غلیظ را با فراپرده بخوانید!
نقد و بررسی پویانمایی:
به راستی هتل ترانسیلوانیا کجاست؟ ساکنان آن کیستاند و قرار است در چه باب پرده از سخن بگشایند؟
ترانسلیوانیا نام منطقه ای است تاریخی در بخشهای مرکزی کشور رومانی. اما این منطقهی تاریخی قرار است بستر روایت کدام داستان شود؟ داستانی واقعی یا تخیلی؟
ترانسیلوانیا هر چند نامی واقعی است اما بستری میشود برای تخیل پردازی و روایت داستانهای خیالی. عمق چنین داستانی خیالی را نمیتوان در نام واقعی و فیزیکی آن جست؛ بلکه تاملی عمیق نیاز است در تاریخ تخیل پردازی هتل ترانسیلوانیا.
ترانسیلوانیا ظاهراً مکانی است،تاریک و سیاه. پردهی شب بر آن سایهی رعب و وحشت افکنده و فضایی هراسناک پدید آورده است. فضای ترسیمی موجود در هتل ترانسیلوانیا روگرفتی است از ترانسیلوانیای رمان معروف دراکولای برام استوکر.
استوکر نویسندهی کلاسیک ایرلندی است که عمدهی آثارش را در ژانر وحشت به رشتهی تحریر در آورده است.
هتلی در ترانسیلوانیا یا هتل ترانسیلوانیا که در بطن خود تاریخی تخیلی محبوس دارد مکانی است برای جولان هیولاها و موجوداتی ماورایی و شگفت انگیز. هر چند در عالم ژانر وحشت مخاطب منتظر وحشتی است که در آن قالب تهی کرده و موی بر تنش سیخ شود و حالتی مچاله و هراسان به خود گیرد، هتل ترانسیلوانیا در عین ترسیم فضای تاریک و ترس آلودش به دنبال خنداندن مخاطب است. آمیختگی ترس و خنده شاید تمسخر آمیز جلوه کند اما غیر ممکن نیست؛ در صورتی که سینمای وحشت از ماهیت واقعی خود فاصله گرفته و قدری جا را برای کمدی باز کند. اما چرا سازندگان آثاری نظیر هتل ترانسیلوانیا روی به ساخت آثاری ترکیبی از کمدی و وحشت آوردهاند؟
در عین ترس باید خندید! شاید این پاسخ قدری قانع کننده و البته پارادوکسیکال باشد اما در ژرفای خود مفهومی نهفته دارد. نکته اینجاست که نقشهای آمیخته با طنز و کمدی بیش از هر چیز دیگری در ذهن مخاطب مینشینند. مخاطب با نقشهای طنز انس بهتری میگیرد و آنها را بیش از سایرین محبوب دل خویش میداند. این مواجهه در نسل نو شدیدتر به نظر برسد. در هتل ترانسیلوانیا قرار است شخصیتهای تخیلی نظیر دراکولا که از چهرههایی مخوف و ترسناک برخوردار بودهاند، چهرههایی دوست داشتنی و محبوب ارائه شود. نقشهایی که شرارتهای آمیخته با وحشت گذشته را در باور مخاطب بشکنند و طرحی نو در ذهنش نقش زنند.
اما مگر دراکولا و زیردستانش کیستاند که صغری کبرایِ هتل ترانسیلوانیا بت چهرهی پلید آنها را در ذهن مخاطب میشکند و بتی مدرن و زیبا ساخته و در باورش جای میدهد تا قبح از چهرهی خوفناک هیولاها بزداید و چهره ای محبوب و دوست داشتنی از آنان به تصویر کشد؟
دراکولا را برام استوکر خلق کرد و رمانی معروف با همین نام به انتشار رساند. دراکولا مشهورترین خون آشام است. در رمان دراکولا او البته تنها حیوانی خون خوار، وحشی و زشت نیست، که اشراف زاده ای تنها و مرموز است. استوکر کنت دراکولا را بر مبنای شخصیت پرنس منفور رومانی (ولاد سوم) که در قرن پانزدهم میزیست و اعمال خلاف اخلاق و آزارهای ترسناک او معروف بود، ساخت. او خون دشمنان خود را مینوشید و آنها را به قتل میرساند.
دراکولا در زبان رمانیایی به معنای فرزند شیطان است. او یاغی در برابر خداست.
دراکولا پیش از دراکولا بودن، یک خون آشام است.
خون آشام در افسانهها و خرافات مردم اروپا، موجودی زنده است که شبها از گور برون آمده و برای تغذیه از خون مردم میمکد. خون آشام دندانهای نیش بلندش را در گردن زندهها فرو کرده و به مکیدن خون آنها مشغول میشود. او از قدرت ماورایی و زندگی جاوید برخوردار است. نتیجهی خون آشام گزیده، خون آشام شدن است. خون آشامها تسلطی اسرار آمیز بر حیوانات دارند. افسانهها از گرگها، خفاشها، جغدها و موشهایی سخن میگویند که زیر نفوذ شیطان به اعمال شیطانی میپردازند. آنها قدرت هیپنوتیزم دارند و خاطرهها را از ذهن میزدایند. ومپایر موجودی زاده شده در جهنم است و مخالفانش با حربههایی چون صلیب و آب مقدس به نبرد با او میروند.
در توهمات و تخیلات اسطورههای غربی خون آشام از حیات جاودان برخوردار است. او از جنس شیطان است. همان موجودی که در برابر خدا تکبر ورزید و از درگاه باری تعالی رانده شد. همان موجودی که به عزت پروردگارش سوگند خورد بشر را به گمراهی خواهد کشاند.
کنت دراکولا مدیر هتل ترانسیلوانیاست.
هتلی که تیرگی بر آن سایه افکنده و ظلمات بر آن چیرگی دارد. هتل ترانسیلوانیا در واقع نمادی است زمینی شده از ظلمات متکثر. ظلماتی که در مقابل نور قرار دارند. نوری که نماد الله است. الله نور السماوات و الارض.
کنت، در باطن واجد تمام صفات شیطانی و ظلمانی است اما چه میشود که قبح از چهرهی او زدوده شده و به عنوان قهرمان معرفی میشود؟ این خصلت شیطان است که از ظلمات و طاغوت قبح میزداید. اوست که در صدد به حاشیه بردن حق و نور و احیای ظلمات و پلیدیهاست؛ اما قرآن به نیکی کید شیطان را ضعیف و سست میخواند همانگونه که اولیای شیطان تکیهگاههایی ضعیف و سست همچون لانهی سست عنکبوتاند.
القای جاودانگی کنت دراکولا که اکنون در سن 539 سالگی خود به سر میبرد، نفی معاد باوری را در پی خواهد داشت؛ اما مگر میشود حیات مادی انسان در دنیا پایان نیابد و روح او پس از جدا شدن از کالبد جسمانیاش، به عوالم دیگر انتقال نیابد؟ این وعدهی الهی و اصلی از اصول دین مبین اسلام است. کید شیطان القای جاودانگی ظلمات و تاریکی است که البته کیدی باطل و سست است. آن هنگام که حق آمد یقیناً باطل برون خواهد شد. نور ماندنی است و ظلمات نابود شدنی. مرگ در تلقی غربی آن چندان خوشایند صاحبان تفکر امانیستی و شیطانی نیست از این رو مرگباوری تحت پوششهای تشکیل یافته از لایههای ظلمت هتل ترانسیلوانیا قرار گرفته و پوچ انگاشته میشود. دریغ از اینکه مرگ نعمتی الهی است و هر نفسی طعم آن را خواهد چشید.
کنت البته تنها نیست. او صاحب خانواده ای تک والدینی است. دخترش میویس نیز که 125 سال از عمرش سپری شده و چهره ای جوان دارد، دراکولایی مؤنث است که چندان از رویه و سبک زندگی پدرش پیروی نمیکند.
پدر (کنت دراکولا) هنوز میان دو راهی سنت و مدرنیسم گرفتار است. تعلیقی عمیق تمام وجود کنت را فرا گرفته است. آیا سنت را بپذیرد یا مدرنیسم؟ دختر خانواده البته پس از ازدواج با یک انسان رسوم پیشینیان را زیر پا گذاشته و هژمونی مدرنیسم را میپذیرد. او پذیرفته که میتوان با انسانها ارتباط گرفت و حتی از آنها بچه دار شد. او پذیرفته محل زیست دراکولا نه در میان جنگلهای انبوه و تاریک و نه در غارهای پر از حشرات و موجودات موذی، که در میان انسانها است. در سنت دراکولایی رسم است که انسانها را دشمن بپندارند و از دوستی با آنان پرهیز کنند. اما میویس بیش از پدر به شکستن چنین سنتی پای می فشرد. البته کنت بالاجبار نظر دخترش را پذیرفته، او را به عقد جاناتان 28 ساله در میآورد.
مدیر هتل هر چند حاضر میشود قدری از سنتهای دراکولایی فاصله گیرد اما هنوز به اصولی معتقد و پایبند است. اصولی که پس از تولد نوهاش، دنیس، بیش از پیش بر زبان کنت جاری میشود.
اینکه دیویس چه باید بکند و چه نباید بکند. البته مادر چندان پایبند به رعایت اصولی دراکولایی نیست اما پدربزرگ بر اجرای سنتها اصرار میورزد. جدالی میان آنها بالا میگیرد لیکن چندان دوام نمیآورد. کنت در ارتباط با تکنولوژی ساخت دست انسانها کند عمل میکند اما میویس دخترش با ساختههای دست آدمیان (به عنوان مظاهر مدرنیسم) رابطهی خوبی دارد.
خانوادهی کنت به دختر و نوه و دامادش محدود نمیشود. پدر کنت، ولاد، نیز با این وجود که نام زیادی از او در فیلم برده نمیشود و گویی به تاریخ سپرده شده است در بخشهایی از داستان ظاهر شده و به قدرت نمایی میپردازد.
او البته به شدت سنتها را وقع مینهد به اجرای آنها پایبند است. پدر کنت منزوی است و علاقه چندانی به ارتباط با انسانها ندارد. بدین خاطر انسانهای حاضر در هتل مجبورند نقش دراکولاها را بازی کنند تا فرزند کوچک خانواده و قهرمان آینده فرصت انتقال به جهان انسانها را پیدا کند.
سنت در باور سازندگان ترانسیلوانیا القا کنندهی انزوا و دور افتادگی است در حالی که مدرنیزم، نفی علقه های از پیش تعریف شده و ارتباط گسترده و بی حد و حصر با انسانها را به دنبال خواهد داشت. لذا گذار از سنت به مدرنیسم درسی است که خانوادهی دراکولاها به مخاطب میآموزاند.
فرزند کوچک خانواده ابرقهرمانی دو ماهیتی است که نیمی از آن انسان است و نیمی دیگر هیولا.
او نتیجهی پلی است که میان جهان انسانها و جهان هیولاها زده شده است. پلی که حاصل امتزاج سنت است و مدرنیزم. سنت دراکولایی که البته قدری از مواضع خود عقب نشسته و جا را برای مدرنیزم باز کرده است. ارتباط میان انسانها و هیولاها از یک سو زمینهای میشود برای صدور مدرنیزم و از سوی دیگر پذیرش نفوذ شیاطین در نفوس ساکنان جهان انسانها را دنبال می کند. انعقاد نطفهی دنیس حاصل مشارکت خون آشامی شیطانی (میویس) با انسانی امانیست (جاناتان) است که سیطره و تسلط شیطان را پذیرفته و به دستورات او سر تعظیم فرود آورده است. دنیس نیمی شیطان است و نیمی انسان. قهرمان آیندهی جهان، امروز کودکی است که از آمیزش شیطان و نفس سرکش انسان شکل یافته و قرار است رهبری آینده جهان را نیز عهده دار شود.
به زبان هتل ترانسیلوانیا ابرقهرمان و ناجی جهان کسی است که مدرنیزم را به عنوان فرض پذیرفته و از ماهیتی شیطانی – انسانی برخوردار است. ناجی نفسی سرکش است که در عین برخورداری از اعلا درجهی وحشت، مهر ورز، عاشق و دوست داشتنی است. در ظاهر به فرزند انسان میماند اما در باطن خویش آتشی برافروخته از جنس شیطان دارد. گداختگی چهرهی دنیس به هنگام خشم در مقابل دشمنانش یاد آور آتش سوزان جهنم و نمایانگر ماهیت طاغوتی اوست. در نگاه هتل ترانسیلوانیا ناجی آینده جهان پلیدی و قبح از چهرهی شیاطین میزداید و مسیری تاریک و ظلمانی آمیخته با غوایت و انحراف پیش پای مردم باز کرده و از حرکت به سوی نور حق بازشان میدارد.
رهبری دنیس و امثال وی نه امری اکتسابی و مجاهدانه بلکه امری ذاتی و ارثی است. ابرقهرمانی دنیس به رهبری پدر بزرگش کنت دراکولا گره خورده است. اگر کنت رهبر نمیبود خبری از قهرمانی دنیس نیز در میان نبود. این خون و ژن است که رهبران آینده را تعیین میکند. جهد، تلاش، تجربه، زهد و پارسایی عناصری ناموثر در تعیین رهبر دراکولاییاند. از پدران و مادرانی رهبر، فرزندانی رهبر زاییده میشوند. این پایبندی به اصول و تقوای الهی نیست که جایگاه حقیقی آدمی را تعریف میکنند و انسان را به مقام خلیفه اللهی میرسانند، بلکه قدرت و رهبری میراثی است از اجداد و پدران و مادران. در تلقی امانیستی دراکولا مآبانه، جهد و تلاش برای نیل به نور و حرکت در چارچوب حدود الهی هیچ انگاشته میشود و نسبتهای خونی جای آن را اشغال میکند. انبیا و ائمه به تقوا دعوت میکنند و خود در اعلا درجهی آن قرار دارند. آنان معصوماند و دامنشان را به گناه نیالودند و راه نفوذ شیطان را به خویش سد کردهاند. قلبشان مستحکم از ایمان و آکنده از نور و محل استقرار عرش الرحمن الهی است. اما در مقابل دنیسها قلبشان را با شرک پر کرده و پرده و غشاوهای از تاریکی بر چشم فوادشان افکندهاند. پس چگونه میتوان مهدی موعود را با دنیس مقایسه کرد؟!
حال که شیطانی بودن دنیس و خانوادهاش هویدا گشت، باید دانست هواداران، دستیاران، همکاران اصلی او کیستاند؟ چه کسانی خطوات شیطان را پی گرفته و به جنگ با حق شتاب میکنند؟
هیولای فرانکنشتاین؛ موجودی است زشت منظر، با بدنی تکه پاره و وصله پینه ای.
او شخصیتی تخیلی است که اولین بار در رمان « فرانکنشتاین؛ یا پرومتئوس مدرن» نوشتهی مری شلی ظاهر شد.
هیولای فرانکنشتاین تقلیدی است از پرومتئوس. پرومتئوس مری شلی، همانطور که از نام رمانیش نیز پیداست، پرومتئوسی است مدرن. پرومته اسطورهای یونانی، یکی از تیتانها، پسر پایتوس و کلیمنه و خدای آتش است.
زئوس در عصر آفرینش انسانها، پرمتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را به قله قاف (در قفقاز) برد و بست تا به سزای اعمالش برساند. هر روز عقابی میآمد و از جگر پرومته میخورد و شبها مجدداً جگرش از نو میرویید.
در پی این واقعه پرومته خطاب به خدای خدایان زئوس میگوید: «روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و کسی بر تخت تو تکیه زند.»
پرومته نماد اسطوره ای شده از شیطان است. مخلوقی که از دستورات پروردگارش تمرد ورزید و از درگاه الهی رانده شد. پرومته خدای آتش است همانگونه که شیطان نیز از جنس آتش است و در پی اغوای انسان. در اسطورههای یونانی به گونه ای از پرومته یا همان شیطان یاد میشود که گویی در پی خیر رساندن به انسان بوده است در حالی که شیطان در برابر خدا سوگند یاد میکند، نسل بشر را به گمراهی خواهد کشاند. در راستای قبح زدایی از چهرهی شیطان، مری شلی پرده از چهرهی پرومتئوسی مدرن بر میدارد. هیولای فرانکنشتاین همان پرومتئوس مدرن است و داستان زندگیش تقلیدی آشکار از دیرین گونهی رانده شدن شیطان از درگاه الهی است. هیولا همان شیطان و ویکتور فرانکنشتاین خالق اوست.
هیولای فرانکنشتاین انتقام جویانه خالقش را میکشد! نهایت تمرد از دستورات الهی قطعاً مرگ است اما مری شلی پیش از اینکه نیچه به مرگ خدا برسد، در رمانش مرگ خدا را با زبانی رمز آلود بیان میدارد. نیچه میگوید «خدا مرد؛» غافل از اینکه این بشر است که با نفی خدا مرگ خود را رقم زده است. نه مرگی صرفاً مادی بلکه مرگی ناشی از خسران در دنیا و آخرت. انسان بی خدا هیچ است. ارزش آدمی به ارزش رب اوست. اگر خدا از زندگی انسان محو شود، زندگی مادی با وجود تمام آنچه که در تلقی امانیستی ارزش خوانده میشود پوچ و بی ارزش خواهد بود. این گرمای وجود رب است که به زندگی رنگ میبخشد و عیار ارزش آدمی را بالا میبرد. هیولای فرانکنشتاین در ظاهر خالق خود را میکشد، پرومته در ظاهر در پی غلبه بر خالق خویش است اما به راستی آنها خویشتن خویش را نفی میکند و راهشان تکرار و تقلید راه شیطان است. فرانکنشتاینِ قصه و یار شفیق کنت و دنیس نیز بر خلاف چهرهی ترسناک و کریهش گرچه فردی خوش مشرب، مهربان و دوست داشتنی است اما در پی قبح زدایی از چهرهی مرجع خویش یعنی شیطان است. فرانکشتاین شیطانی مدرن است که ابلیس مرجع تقلید اوست.
دیگر شخصیت محوری در هتل ترانسیلوانیا گرگینه ای به نام واین است.
گرگینه یا گرگ دیس (که در فیلم نام واین بر آن نهاده شده) موجودی افسانه ای و از خرافات مردم اروپاست. این افسانه اقتباسی است از داستان اسطورهی یونانی به نام لیکائون. لیکائون پادشاه بی رحم و ظالم ارکادیا بود. او برای جلب توجه زئوس، یکی از فرزندانش به نام نیکتیموس را قربانی و گوشت کباب شدهی او را برای خدای خدایان (زئوس) سرو کرد. در پاسخ به این عمل وحشتاک و نفرت انگیز، زئوس، لیکائون را به گرگ تبدیل کرد و بقیه 50 فرزند او را با رعد و برق کشت؛ اما نیکتیموس را به زندگی بازگرداند.
گرگینه شبهایی که ماه کامل است به صورت گرگ در میآید. اگر گرگینه طوری کسی را گاز بگیرد که بزاقش وارد جریان خون شخص شود، قربانی نیز به گرگینه تبدیل خواهد شد.
در کنار ریشه یابی افسانه گرگینه، شناخت خصوصیات و ویژگیهای گرگ نیز حائز اهمیت است.
گرگ نماد حرص، طمع و درندگی است و با متضادش، میش شناخته میشود. رابطهی گرگ و میش رابطه ای متناقض و ناشدنی است. به هیچ روی نمیتوان گرگ را دوست میش و بره دانست و میان آنان رابطهی عاشقانه و دوستانه برقرار ساخت. حرص و طمع گرگ نیز در مفهوم مادی و روبنایی آن خلاصه نمیشود که امور معنایی و ایدئولوژیک را نیز در بر می گیرد. به عنوان مثال شیطان بزرگ (امریکای جهان خوار) همچون گرگی است که چشم طمع به سایر ملتها دوخته است. دشمنی گرگ وار او تنها معطوف به منابع سرزمینی نیست بلکه دین و ایدئولوژی را نیز شامل میشود. از این رو گرگ صفتی امپراتوری منحوس امریکا طنین بلندی در کلام امام خمینی و امام خامنهای داشته و دارد.
واینِ هتل ترانسیلوانیا گرگینه ای است که دندان آن کشیده شده و قبح از پلیدی، خباثت و شیطان صفتی او زدوده شده است. این هنر هتل ترانسیلوانیاست که از چهرهی شیاطین زشتی و قبح را میزداید.
مامی نیز یکی دیگر از شخصیتهای پر رنگ و مؤثر در سرنوشت قهرمان اصلی انیمیشن است.
مامی موجودی مومیایی شده است که به زندگی بازگشته است. او اقتباسی است از شخصیت رمان «مامی: یا داستانی از قرن 22» که در سال 1827 توسط جین سی. لودون به رشتهی تحریر در آمده است. موضوع داستان این رمان در رابطه با یک مومیایی به نام چئوپس است که در سال 2126 میلادی به زندگی باز میگردد. برخی از تمها و ایدههای موجود در رمان مامی برگرفته از رمان علمی تخیلی معروف فرانکنشتاین (نوشته مری شلی) است. مامی مرده ای است که پس از سالها به حیات باز می گردد. بازگشت او نه در قیامت است و به منظور ورود به آخرت و نه به اذن خداوند است و با نفس مسیحای پیامبری؛ بلکه خودبخود یا به واسطهی جادو و طلسم است که خانهی مرگ را ترک گفته و به حیات دنیوی وارد میشود. از این رو مامی نیز مانند سایر کاراکترها نافی مرگ، معادباوری و قیامت است.
نتیجه گیری:
در هتل ترانسیلوانیا هر یک از نقشها به نحوی یا از جنس شیطاناند یا خطوات شیطانی را پی میگیرند. غلبهی عنصر دیونیزوس که در پی مرز شکنی و نفی نظم حقیقی است بر فضای تیره و تار داستان کاملاً مشهود است. از این رو هتل ترانسیلوانیا اثری پاگانیستی و کفرکیشانه است که در راستای احیای شر و شیطان و نفی نور، حق، عدل، نظم و حسن گام بر میدارد. هتل ترانسیلوانیا محل اجتماع موجوداتی خبیث و شیطان صفت است که با انسانها ارتباط گرفته و در پی نفوذ به قلب و تسخیر باور آنها هستند. اهالی جهان تیره و تار ترانسیلوانیا از جنس دراکولاهای خون آشام جهنمی، فرانکشتاینهای پرومتهای، گرگینههای متمرد و طمعگرا و مامیهای از جهنم بازگشتهاند. آنان در پی تخریب ایمان مخاطب خویشاند و ناجی آیندهی جهان را زاده و همیار شیاطین میدانند. هتل ترانسیلوانیا در یک دشمنی آشکار وحشت و ترس، خباثت و حق ستیزی از چهرهی هیولاهای شیطانی زدوده و نقشی زیبا و دلنشین از آنان بر لوح باور مخاطب حک میکند. در هتل ترانسیلوانیا کاراکترهای داستانی ژانر وحشت خنده به لبان نسل نو نشانده و عالمی با مدیریت و سیطرهی قهرمانان و ابرقهرمانان شرور پیش رویشان ترسیم میکنند.
با این حال اهالی هتل ترانسیلوانیا بدانند:
کید شیطان ضعیف و سست است.
هیچ مادهی پاک کننده ای قادر به زدودن پلیدی و نجاست شیاطین جنی و انسی نیست.
زندگی دنیوی انسان با مرگ پایان مییابد؛ این آخرت اوست که باقی و جاودان است.
هر جا حق آمد باطل برون خواهد شد و انفجار نور نابودی ظلمات و تاریکیها را در پی خواهد داشت.
بتهای شیطانی که در قلب و ذهن جهانیان کاشته شده با عصای نجات بخش مهدی موعود که از سلاله پاک ابراهیم خلیل است فرو خواهند افتاد و نابودی آنان را فرا خواهد گرفت.
نور مهدی موعود در پس ابر ظلمانی و غفلت آلود ناجیان امانیست و آواتارهای تخیل ساختهی هالیوودی پنهان نبوده و نخواهد ماند.
منبع: پویا نقد